افلاطون ومردجاهل

گویندروزی افلاطون نشسته بود.مردی جاهل نزداوآمدونشست وشروع کردبه حرف زدن.

درمیانه ی سخن گفت ای حکیم!امروزفلان مردرادیدم که سخن تومی گفت وتورادعامی کردومی گفت:

افلاطون بزرگ مردی است که هرگزکس چون اونبوده است ونباشدخواستم که شکروسپاس اورابه تو رسانم.

افلاطون چون این سخن بشنیدسرفروبردوبگریست وسخت دلتنگ شد.

این مردگفت:ای حکیم!ازمن چه رنج امدتوراکه چنین تنگدل گشتی؟

افلاطون گفت:ازتورنجی به من نرسیدولیکن برای من ازاین بدترچیست که جاهلی مرابستاید.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : پنج شنبه 28 آذر 1392 | 17:35 | نویسنده : رضاصداقت نیا |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.